![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها
با سرشكت شد دلم در بین مژگانت اسیر بیش از این با اشك بر من راه میدان را مگیر خوب میدانم كه قبل از رفتنم جان میدهی رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر خواهرا در پیش چشمانم به خود لطمه مزن ای گل روی تو نازكتر ز گلبرگ حریر خواهشی دارم بیا و بر غم من صبر كن راه را بگشا به رویم سد مكن برمن مسیر لحظههای آخر است و مادرم چشم انتظار سینهام تنگ است خواهر لحظهها دیر است دیر پیش پای مركـبم كمتر بزن بر سیـنهات دور كن از پیش چشمان من این طفل صغیر مـیروم امـا پـریـشـانـم پـریـشـان تـوأم بیش از با اشك بر من راه میدان را مگیر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در هنگام وداع
سخت است بهـر من که برادر نبینمت میمیـرم از فـراق رخـت، گر نبینمت آرام جـان من، کـمی آهـسـتـهتـر بـرو بگـذار تا که خـسـته، مـکّـدر نبـینـمت کـردم هـمـاره زمـزمـه امن یجـیب را تا یک نفس شکسته و مضطر نبینمت یک دم چـگـونـه زنده بـمـانم بدون تو دیگـر چگـونـه این دم آخـر نـبـیـنـمت فیض زیـارت تو به هر کس نـمیرسد حیف است ای حـسین، مکّـرر نبینمت ایکاش عمر من بسر آید که این چنین تنهـا به پیـش این همه لـشگـر نبـینمت ایکاش من به جای تو پرپر زنم، ولی هرگز به خاک غـمـزده پـرپـر نبینمت کـردم دعـا بـرای توای آفـتـاب عـشق تـا زیر ابـر نـیـزه و خـنـجـر نبـینـمت پیش از شهادتت تو دعا کن که بعد تو من غـرقـه خـون برابر مادر نبـیـنمت ای سـرو سـرفـراز، به گودال قـتلگـاه ایکاش من بـمـیرم و بیسـر نبـیـنمت خون گریه کن «وفایی»ازاین درد جانگداز هرگز بدون چـشم ز خون تر نبـیـنمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت بـگـذار امـشـبی تک و تنـهـا بـبـیـنمت از هم گـسـسـته رشته عـمر مرا غمت مـگـذار بـیکـفـن شـبِ فـردا ببـیـنـمت گفتی که خواب دیدی و نیزهنشین شدی آیـا سـزات ایـن هـمـه بــالا بـبـیـنـمـت داری نـگــاه جـانـب گــودال مـیکـنی در قـتـلـگـاه تـشـنـه لـب آیـا ببـیـنـمـت از کـودکی مصیبت و غم دیدهام، ولی بـایـد تو را مـصـیبت عـظـمی ببـینمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امـشـب مـحـارم پـاسـدار خـیـمهگـاهـند امشب تمام دخـتـران در سـوز و آهـند کـار عـطـش در خـیـمـهها بـالا گـرفته هر تشـنهای در گـوشـهای احـیا گرفته امـشـب تـمـام قـلـبهـا را غـم گـرفـتـه چـون دخـتـر شـیـر خـدا مـاتـم گـرفـته امشب سـزد گـر جـان عـالم بر لب آید چون یک جهان ماتـم سـراغ زینب آید یک سو دو چشم خواهری بر شش بردار یک سو دو چشم شش بردار محو خواهر افـسوس جز غـم حـرفشان با هم نباشد حرفی به لبها جـز فـراق و غم نباشد حرف از سنان و از خدنگ و تیر آنجاست حرف از گلوی پاره و شمشیر آنجاست حرف از گلوی تشنه و صد پاره آنجاست حرف از به غارت رفتن گهواره آنجاست حـرف از سـر بـریده کـوی ثـنان است حرف از غل و زنجیر و پای کودکان است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب عصر تاسوعای سیدالشهدا علیهالسلام
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش خسته با زین و یراقی واژگون آشفتهیال بیسوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش یا تمام صفحه را با خیمهها همرنگ کن یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش آن به دریا رفته دیگر بر نمیگردد به دشت خشکی لبهای فرزندان زهرا را نکش او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویـلای لیلا را نکش ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبـروداری کـن و رسـوایی ما را نکش عاقبت آن مرد مردستان میآید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با یاران خود در شب عاشورا
هر که را نیست سر دادن سر، برگردد زآن که خورشید در این معرکه بیسر گردد دست او مثل اباالفضل میافـتد بر خاک با حسین بن عـلی، هر که بـرادر گردد زهر در قلزم اگر بود، به جان مینوشید مالک این گونه فقـط مالک اشـتر گردد زندگی کردن او، در گرو مُردن اوست لاله پیـوسـته بر آن است که پرپر گردد ظهر فـردا، که زمین آرزوی مرگ کند و زمان سـعی نمـایـد به عـقـب برگردد عصر فردا، که دو خورشید بر آید به افق و زمین روشـنـیاش چـند بـرابـر گردد عصر فردا، که سر دوست دمد بر نیـزه ظهر فردا، که جهان عرصه محشر گردد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
امشب است آن شب، که بر پا شور محشر میشود زینب غـمـدیده، فـردا بیبـرادر میشود امشب است آن شب، که فردا در زمین کربلا حجت کبرای حق، بییارو یاور میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیهالسلام
شیعیان فردا حسین بی یار و یاور میشود خونجگر زینب ز داغ شش برادر میشود بر سر دست حسین از تیر ظلم حرمله پاره حلق نازک شیرخواره اصغر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت عباس علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
شـرمـنـدهام نـشد که بـمـانم کـنـارِ تو تـسکـین شـوم بـرایِ دلِ بیقـرارِ تـو اشکِ رقـیه دیدم و گـفـتم که میشوم مرهم به زخـمهای دلِ غُـصِّـهدارِ تو رفـتم فُـرات را به حـضورت بیاورم تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو این نیـزهها نذاشت که با خود بیاورم آبی بـرایِ کـودکِ چَـشـمانـتـظـارِ تو تا پایِ دشمنان نـرود سمتِ خـیـمهها دست و سر و تمامِ تَـنـم شد نـثـارِ تو با ذکـر یـا أخـا تـو به بـالـیـنـم آمـدی بـا این حـساب من شـدهام از تـبارِ تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
به تـمـنـای لب تو قـلـب دریـا سـوخـته صورتت افتاده روی خاک وصحرا سوخته پیکرت را جمع کردم قد یک گهواره شد زیر خورشید عراق این قد و بالا سوخته تیرها نه در میآید نه از آن سو میرود جای جای تو در این اوضاع یکجا سوخته کاش میشد تا همینجا پیش تو خاکم کنند من که پیش چشمهام انگار دنیا سوخته پاشو برگـردیم خیـمه قبل آنکه بشـنوی در میان شعلهها گـیـسوی زنها سوخته تو نـباشی دخـتـرانم را اراذل میزنـند صورت هر دختری در بین دعوا سوخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت عباس علیهالسلام
شیـر میدان دار بودی پس چرا افتادهای ای امان خـیـمهها از چه ز پـا افتادهای آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت حال، روی دامن خـیرالنـساء افـتـادهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
خدا بخشیده بر رویت جهانی از لطافت را هنرمندانه طرحی نو زده، این قد و قامت را تو آن ماهی، که یک ایل عاشقانه خیرهات میشد به رخسارت خدا گویا، تراشیده ملاحت را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
یا ابوفاضل که گفتم بال و پر آمد وسط بهرِ گـفـتن از کمالاتت هـنر آمد وسط در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط مانده بودم تا که تـشـبیـهی بگـویم آشنا در همین اثنا شباهت از پدر آمد وسط کامِ من پُر از عـسل شد تا گـفتم نامِ تو دوّمین بار آمدم گویم شکـر آمد وسط ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قـبلهگاه در مقـامِ صورتت دیدم قـمر آمد وسط مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط بازوانِ تو یـداللّه است در هر بُـرههای تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط تار و مارِ کوفـیان کاری ندارد بهرِ تو هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط ساقی لب تشنگـان! آبی فراهم شد ولی یک عمود آهـنین و یک تبر آمد وسط وقتِ افتادن ز مرکب فاطمه لبیک گفت از دهـانِ مـادری لـفـظِ پـسر آمد وسط
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام ( زبانحال حضرت)
من کیم روی حقایق من کیم من پشت دینم من کیم شمشیر خونریز خدا بازوی دینم من کیم سـردار و سرباز امام راسـتـینم من کیم دست حسین ابن علی در آستینم من کیم در جبهه شور و وفا فتح المبینم من کیم فرزند حیدر من کیم یار حـسینم من کیم از کودکی مشـتاق دیدار حسینم من کیم با جان شیـریـنم خـریدار حسینم من کـیم استاد دانـشگـاه ایـثـار حـسـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـینم من کیم عـبّاس فـرزند امـیـرالمـؤمنـیـنم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم من کـیم عـبّاس فـرزنـد امیـرالمـؤمنـینم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
رسیدی روزِ اول؛ روز آخر را نشان دادی برای علتِ خَلقت؛ برادر را نشان دادی ادب تا خلق شد؛ افتاد روی دستِ استادش برای بوسه خاکِ پای مادر را نشان دادی به بامِ کعبه از راز امامِ کعـبه میگـفتی سند دادی؛ دهانِ بازِ منبر را نشان دادی فرات از تشنگی خشکید، دستت آب را پس زد به این افسوس بر لب حوضِ کوثر را نشان دادی برای آب گـفتی نـقـشـۀ راه سـعـادت را مسیرِ اشک، تا لبهای اصغر را نشان دادی هوای جنگ اگر میداشتی مقتل عوض میشد فقط یک چند ضربه رزمِ حیدر را نشان دادی شهادت دستهای خالیاش را پیش تو رو کرد برای پیشکش؛ هم دست؛ هم سر را نشان دادی زمین لرزید، وقتی دستهایت روی خاک افتاد قیامت شد؛ شفیعِ روز محشر را نشان دادی لهوف از چشمهایت علتِ خون گریه را پرسید میان مردم بازار، خواهر را نشان دادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
شـراره میکـشدم آتش از قـلم در دست بگو چگونه توان بُرد سوی دفتر دست؟ قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتیست که با نوشـتن نامت شود معـطر دست؟ حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش شکـوه نام تو را حـور میبرد بر دست چنین به آب زدن، امتحـان غـیرت بود وگـرنه بود شما را به آب کـوثـر دست چو دست برد به تیـغ، آسمـانیان گـفـتند به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ بـرای آنکـه بـیـفـتـد به کـار یـار، گـره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست بـریـده بـاد دو دسـتـی که با امـیـد امان به روز واقعـه بـردارد از بـرادر دست فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر چـنین معـاملهای داده است کـمتر دست صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست نـزیـبـد آخـر بر قـامـت صنـوبـر دست هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟ به خون چو جعفر طیار، بال و پر میزد شنیده بود شود بال، روز محشر، دست حکـایت تو به اُمُّ البنـین که خواهد گفت و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟ به هـمدلی، همه کس دست میدهد اول فـدای هـمّـت مـردی که داد آخـر دست به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظهای که لحظهای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم میزد شمیم یاس میپیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خـفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نـمیدانـم خدا هـنگـام نـقـاشی ابـرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمیدانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمۀ دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن میرسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
هرچه میگـویـم ز ساغـر بیشتر میزند سـاقـی به من سـر بیشتر حال سـائل هرچه بـدتـر خـوبـتر رزق سـائل هرچه کـمـتر بیشتر جان به قربان همان ساقی که کرد اشـک را بـر مـا مـقـدر بـیـشـتر دست و دل باز است وقتی یار ما مـیزنـم در بـیـشـتر در بـیـشـتر یـک دعـای سـادهات را میدهـد پـاسـخـش را صـد بـرابـر بیشتر چشم او را هرکه یک شب دیده است مـیکــشـد الله اکــبــر بـیــشــتــر مـخـلـص اولاد زهــرائــیــم مـا! مـخـلـص عـباس حـیـدر بیـشتر! مـن به آب مـشـک او تـشنه تـرم بـخــدا از آب کــوثــر بـیـشــتــر بـیـن مـردم قـبـله حاجات اوست بـیـن اولاد پــیــمــبـر بــیـشــتــر غـیـرتی دارد ابـاالـفـضـل رشـید از هـمه عـالـم به خـواهر بیـشتر حضرت بیدست غـوغـا میکند دـستهـایش روز محـشر بیـشتر ایـن قـد و بــالا بــلا هـم داشـتــه تـیـرهـا خـورده به پـیکـر بیشتر خیمه بیعـباس بیصاحب شد و درد سـرهـا شـد در آخـر بیـشتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
برای اینکه نمـیـریم دم ابالفـضل است برای زنـده شـدن بازدم ابالفضل است چگـونه قـرص نـبـاشد دل حـسین آنجا که تکیه گاه و پناه حرم اباالفضل است چه احتیاج به لشکر چه حاجتی به زره در آن میانه که صاحب علم ابالفضل است همیـشه وقت بـلا ذکر اوست بر لبها چرا که کاشف هر همّ و غم ابالفضل است غـمی نـمانـده مرا چون مـریـد عـباسم که ذکر جود و سخا و کرم ابالفضل است به گوشهای پُر از پـنـبۀ طبیب بخوان که مرهم دل درمـاندهام ابالفضل است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
آمـده تا عـلـقـمـه اما تنـش نـا هم نداشت نه علمداری نه یاری بلکه سقا هم نداشت روبرو با صحنهای شد که شکست از او کمر بعد از این دیگر حرم خوش قد و بالا هم نداشت پیکر سقا پر از تیر و سنان و نیـزه بود پیکرش دیگر برای تیر یک جا هم نداشت گرچه مشکش خالی از آب است بر روی زمین آبروئی را که مشکش داشت دریا هم نداشت او پناهـم بود دیگر بیپـنـاهم بعد از این تکیه گاهی اینچنین را شخص موسی هم نداشت باز کن خلخال و زینت، زینب از اهل حرم بعد از او دیگر کسی از ظلم پروا هم نداشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
تا ایـنکـه دعـایت بـکـند مـادرِ عـباس آقـایِ جـهـان باش و گـدای در عباس فـرزنـد عـلی بوده و فـرزند ادب بود این دو شده بر شـانهٔ او گـوهر عباس تا، کـربـبلا را شده او میر و نگهـبان درگاهِ امام است همان محـضر عباس بازنده، امان نامه شد و شمر چنین گفت دیدم که حسین است فقط رهبر عباس بر اهل حـرم لشکـر بیبـاک اگر بود مشک است برای خود او لشکر عباس یک کـوفـه برای زدنـش آمـده بـودنـد افـتـاد کـنـار پـســرش مــادر عـبــاس از شرمِ خودش آب شد و علتش این شد سـهـم هـمهٔ دشـت شـده پـیـکـر عباس سخـتـیِ عـمـودی که گرفته سر او را در مـانـدنِ در علقـمه شد یاور عباس ای آب که در هر طرف دشت روانی تا خـیمه برو، بهـر دل مضطر عباس
: امتیاز
|